*******
شايد براي بسياري اين پرسش جنبه اصلي و بنيادين داشته باشد كه ميرزاكوچكخان و ياران او از ايجاد نهضت جنگل چه اهدافي را تعقيب ميكردند كه مورد قبول كساني كه خواسته يا ناخواسته به نهضت خيانت كردند نبود و از همين روي در مقاطع گوناگون به نهضت پشت كردند؟ لطفاً تفاوت بين اين دو نوع نگرش را تبيين كنيد؟
به نام خدا. هدف ميرزا از ايجاد نهضت كه كاملاً مشخص و معلوم بود. او در درجه اول ميخواست كشور را از شر بيگانگان رها سازد تا ديگر كنسولهاي روس و انگليس فعال مايشاء نباشند و نتوانند عرض و ناموس ملت را مورد تجاوز قرار دهند و كسي هم نباشد كه جلوي اعمال شنيع آنان را بگيرد. او ميخواست كشور توسط يك دولت ملي و مقتدر اداره شود. ولي اهداف بقيه با او فرق داشت و هر كدام سودايي داشتند كه گاه از بيان آنها هم ابايي نداشتند و حتي بعضيها از آنها بهطور علني از روسها طرفداري ميكردند! اساساً مهمترين دليلي كه موجب گرديد ميرزا ناچار شود در جنگل مستقر شود، اين بود كه نميتوانست با اين جور آدمها و افكارشان كنار بيايد، چون اهل چيزهايي نبود كه آنها ميخواستند. ميرزا مسلماني پايبند به شريعت و بسيار باعاطفه بود و لذا تصور ميكرد شايد بهتر باشد با آنها مدارا كند. او حتي كساني را كه خيانت ميكردند و از نهضت بيرونشان ميكرد، وقتي كه برميگشتند و اظهار پشيماني ميكردند، قبول ميكرد. بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه ميرزا دستگاه عريض و طويل امنيتي كه نداشت تا در همان ابتداي امر درباره تك تك افراد بررسي و تحقيق كند، براي همين نفوذيهايي با قصد سر در آوردن از اسرار در نهضت وارد ميشدند و اسرار جنگليها را ميفهميدند و بعد هم به نظاميها يا دولتيها ميگفتند.
آيا اين تحليل درباره افراد سطوح بالاي نهضت و تصميمگيران آن هم كه لطمههاي اساسي به نهضت زدند، قابل قبول است؟ آيا ضرورت نداشت كه دستكم درباره تصميمگيران و كساني كه نقش اساسي و تأثيرگذاري بر نهضت داشتند، حساسيت و دقت بيشتري به كار گرفته شود؟
ميرزا قبل از اينكه به جنگل برود، تقريباً ميدانست كه امثال خالو قربان و احساناللهخان چه افكاري دارند و مشغول چه توطئههايي هستند، به همين دليل هم از بسياري از آنها بريد و رابطهاش را با آنان قطع كرد. آنها هم به نوبه خود براي تضعيف نهضت جنگل هر كاري كه از دستشان برآمد كردند تا ميرزا و ياران او در تنگنا قرار بگيرند. مثلاً خالو قربان عده زيادي از اعضاي نهضت جنگل را دور خودش جمع كرد و ميرزا ماند و عدهاي از ياران اصيل و وفادارش كه تا مدتها با او بودند. خيلي از اينها هم، آدمهاي خوب و تحصيلكردهاي بودند.
اين قضايا ادامه داشت تا وقتي كه رضاخان براي ميرزا پيام رسمي فرستاد كه ما هر دو وطن خود را دوست داريم و با حضور بيگانگان در كشور مخالف هستيم و ميتوانيم با كمك هم ايران را نجات بدهيم. ميرزا دعوت او را پذيرفت و افراد بلندپايهاي را هم براي مذاكرات نزد او فرستاد، اما بعداً در ماسوله بين قواي ميرزا و قزاقها اختلاف افتاد و رضاخان هم زير قولش زد و پيمانش را شكست...
آيا واقعاً ميشد به قول آدمي مثل رضاخان اعتماد كرد؟ آيا او همواره به دنبال بهانهاي براي درگيري با ميرزا نبود؟
ناكامي نهضت جنگل از «نفوذ» بودرضاخان در اوايل كار، ميرزا را مانعي براي خود نميديد و حتي شايد ميخواست به او كمك هم بكند! دستكم اينكه وانمود ميكرد كه ميخواهد ايران را نجات بدهد، ولي وقتي سردار سپه شد، به توصيه كساني كه او را سر كار آورده بودند، تصميم گرفت مخالفان خود را سركوب كند تا خود يكهتاز ميدان باشد و بتواند كاملاً در خدمت مطامع انگليس قرار بگيرد. نهضت جنگل اگر ميتوانست به فعاليت خود ادامه بدهد، قطعاً يكي از مخالفين جدي رضاخان بود و به او اجازه بسياري از كارها را نميداد. اما رضاخان هنگامي كه به ميرزا پيشنهاد همكاري داد، هنوز موقعيتي را كه بعداً پيدا كرد نداشت، هر چند شيوههاي او نشان ميداد كه بعدها چه مواضعي را اتخاذ خواهد كرد.
جريان نفوذ به نهضت جنگل، بارها ضربات جبرانناپذيري به آن زد. تحليل شما از عوامل و شخصيت چهرههاي شاخص اين طيف چيست؟
امثال احساناللهخان و خالو قربان كه از همان ابتدا تكليفشان معلوم بود. آنها آدمهاي بيدين و لاقيدي بودند و مرام كمونيستي را تبليغ كردند كه ابداً با عقايد شخص ميرزا و قاطبه مردم مسلمان جور در نميآمد و مردم را نسبت به آنها ظنين و نسبت به نهضت جنگل بدبين كرده بود. از آن بدتر اينكه اين دو با مصادره املاك خردهمالكان و آزار و اذيت مردم، اكثر مردم را از نهضت جنگل دلآزرده كرده بودند. ميرزا مطلقاً نميتوانست چنين رفتارهاي ظالمانهاي را تحمل كند، به همين دليل از جمهوري ساختگي آنها فاصله گرفت و بعد هم به نشانه اعتراض به اين برخوردهاي زشت و چپگرايانه به جنگل رفت. اما بعضيها هم بيآنكه خودشان متوجه باشند به ميرزا خيانت كردند. اينها مثلاً مأمور تأمينات بودند و با مسائل آشنايي نداشتند و فكر ميكردند دارند به مصلحت خود و خانوادهشان عمل ميكنند.
چرا ميرزا به احساناللهخان و خالو قربان در رهبري نهضت جايگاه مهمي نداد كه به اين شكل عصيان نكنند؟
هدف ميرزا در نهايت كار، اجراي احكام اسلام بود و لذا نميتوانست در كادر رهبري به اين دو نفر- كه آدمهاي لاابالي و بلشويك مسلكي بودند و مرام كمونيستي را تبليغ ميكردند- مسئوليتي بدهد. اينها ابداً قيدي نداشتند و به كارهاي ضد ديني دست ميزدند. ميرزا ابداً به اين دو نفر اعتماد نداشت و همواره به آنان مشكوك بود و ميدانست كه آدمهاي اصيل و ريشهداري نيستند.
پس چرا رسماً كنارشان نميگذاشت؟
چون نفر و امكانات نداشت! موقعي كه دكتر حشمت را بازداشت و بعد هم اعدام كردند، يكمرتبه مسير نهضت تغيير كرد، در نتيجه ميرزا ناچار شد از يك عده آدم معلومالحال كمك بخواهد و دست همكاري و اتحاد به سمت آنان دراز كند. ميرزا يك بار هم بعد از چند هفته تعقيب و گريز با نيروهاي دولتي، بالاخره در نقطهاي به نام گاوين متوجه شد كه ديگر همراهانش تحمل اين وضعيت را ندارند و لذا به آنان گفت كه اسلحههايشان را تحويل بدهند و بر سر خانه و زندگي و كارشان برگردند! در اين موقعيت همه بهجز هشت نفر او را ترك كردند و رفتند! ميرزا چند روزي مخفي بود و بعد به احساناللهخان و خالو قربان و دار و دسته آنها برخورد و ناچار شد بهرغم اختلافات سياسي، فكري و اعتقادي و سوءظني كه به آنان داشت، با آنها كار كند. جز اين راهي برايش نمانده بود.
رفتار ميرزا كوچك را در قبال دشمنان و دوستانش چگونه تحليل ميكنيد؟ يعني به باور شما او دراينباره ازچه فرمولي تبعيت ميكرد؟
ميرزا زماني كه كسي را برميگزيد يا طرد ميكرد، كاملاً بر اساس شرايط زماني و مكاني و با هوشمندي بود. او اعتقاد داشت كه افراد را نبايد به خاطر اشتباهاتشان بهكلي كنار گذاشت، بلكه بايد كمكشان كرد تا اشتباهاتشان را برطرف كنند. از نظر او دشمن مردم و كشور، انگليسيها و روسها و كلاً بيگانگان بودند، به همين دليل از اينكه به يك هموطن آسيبي برساند يا به او تيري بزند، ابا داشت. حتي بهقدري در اين كار احتياط و وسواس به خرج ميداد كه دوستانش اعتراض ميكردند كه با اين روش نميشود جنگيد. ميرزا محبوب تمام كساني بود كه به آزادي ملت و كشور ميانديشيد. به همين دليل هم آزاديخواهان ايران و حتي دنيا وقتي ميديدند كه او صادقانه براي نجات و سرافرازي وطنش ميجنگد، به او علاقه پيدا ميكردند. حتي كسي كه تا لحظه آخر در كنارش ماند و در برف و بوران كوههاي تالش از پا در آمد، گائوك آلماني بود. بررسي چهره خائنان به نهضت جنگل در كنار چهرههايي از اين دست، بسيار به شناخت ماهيت و اهداف ميرزا و نهضت جنگل كمك ميكند. البته در اين ميان كساني هم بودند كه ادعا ميكردند براي كمك به نهضت آمدهاند، درحالي كه اين طور نبود و بهمحض اينكه شرايط دشوار و كار سخت ميشد، خيانت ميكردند يا خود را كنار ميكشيدند.
ميرزا موقعي كه با روسها قرارداد بست، رسماً اعلام كرد كه آنها حق تبليغ درباره مرام كمونيستي را كه با اعتقادات ديني مردم در تضاد است ندارند و نيز به هيچوجه حق ندارند اموال مردم را به غارت ببرند، ولي بعد فهميد آنها خيال دارند ايران را پايگاهي براي ترويج و تبليغ آراي خود كنند و لذا مخالفت كرد.
به نظر شما مماشات با امثال احساناللهخان و خالوقربان نوعي ملاحظهكاري نابجا از طرف ميرزا نبود؟
ناكامي نهضت جنگل از «نفوذ» بودميرزا اهل ملاحظهكاري نبود، منتها در بعضي از شرايط دستش نميرسيد كار ديگري بكند. او هم از سوي انگليس و روسيه و هم از سوي استبداد داخلي زير فشار بود و جز از سوي مردم متدين تنگدست حامي و پشتيباني نداشت. ميرزا براي ادامه مبارزه، نياز به نفر و امكانات داشت و اينها را امثال احساناللهخان بودند كه ميتوانستند فراهم كنند. اگر ميرزا با او و امثالش مخالفت ميكرد، تفرقه و چنددستگي پيش ميآمد. در ميان كساني كه با ميرزا همكاري ميكردند، عدهاي هم بودند كه پايههاي ايمانشان چندان قوي نبود و بسيار سادهلوح بودند و با اندك تهديد يا تطميعي كنار ميكشيدند. فراموش نكنيم كه مردم زير فشار فقر شديدي بودند و با اندك پول و امكاناتي كه به آنان داده ميشد، تطميع ميشدند. ميرزا به منبع مالي عظيمي وصل نبود كه بتواند همه نيازمنديهاي افراد و خانوادههايشان را تأمين كند تا جذب خائنان داخلي و خارجي نشوند و در هر شرايطي با خيال آسوده پايداري كنند و لذا اغلب آنان همواره در معرض اين آسيب بودند كه با اندك تطميع يا تهديدي كنار بكشند. ميرزا نيرو و پشتوانهاي نداشت و غالباً ناچار ميشد با افرادي هم كه به آنها اعتماد نداشت مماشات كند.
اشاره كرديد كه ميرزا گاهي در تنگنا قرار ميگرفت و دستش نميرسيد كاري بكند. مصداقي هم براي اين امر وجود دارد؟
بله، موقعي كه چپهاي افراطي به سركردگي احساناللهخان، شروع به غارت و چپاول اموال مردم كردند و بازارها را بستند و بازار رشت را آتش زدند و تجار را تهديد كردند كه اگر اموالشان را تحويل آنها ندهند، آنان را زنده به گور خواهند كرد، عده زيادي از مردم در يكي از مساجد رشت جمع شدند و ميرزا را به قرآن قسم دادند كه تكليف آنها را با خودش و نهضت و اين افراد روشن كند. صداي گريه مردم گوش فلك را كر كرده بود! ميرزا خودش هم به گريه افتاد و به قرآن قسم خورد كه ابداً با اين كارها موافق نيست و قصدي جز اعتلاي اسلام ندارد. همين مورد نشان ميدهد كه ميرزا بهرغم اعتقادات قلبي در بسياري از مواقع در تنگنا قرار داشته و چارهاي جز مدارا با اين افراد نداشته است.
رهبري نهضت تا چه حد از گرايشات اعضاي رده بالاي اين جريان و نيز نحوه رفتار آنها با مخالفان آگاهي داشت؟
يك عده آدم تحصيلكرده در ردههاي بالاي نهضت بودند، از جمله محمدعليخان كه گاهي از طرف ميرزا با دولتها تماس ميگرفت و قادر بود كمكهايي را جذب و دريافت كند و انصافاً با ميرزا همكاريهاي زيادي هم كرد يا اسداللهخان كه به ميرزا نظر مشورتي ميداد. امثال احساناللهخان هم كه از اول معلوم بود چه قصدي دارند و ميرزا هم تا جايي كه توانست در مقابل افكار انحرافي آنها مقاومت كرد.
ماجراي حيدر عمواوغلي چه بود؟
حيدر عمواوغلي آدم عجيبي بود و روحيه انقلابي و تندي داشت و ميخواست ريشه مالكان و سرمايهداران را بكند! او در قفقاز مهندس بود و به ايران هم كه آمد، فعاليتهاي زيادي كرد و انصافاً منشأ خدماتي هم شد. مدتي هم در اداره برق مشهد كار ميكرد و هر جا هم كه ميرفت، سعي ميكرد كارگرها را عليه مالكان بشوراند. او شايد به ايران آمده بود كه كمك كند، اما شرايط بهكلي عليه او شكل گرفت و كساني كه او را مزاحم قدرت خود ميديدند، ذهن ميرزا را نسبت به او خراب كردند تا بالاخره حادثه ملاسرا پيش آمد.
ملاسرا روستايي بود كه ميرزا و يارانش و حيدر عمواوغلي در آنجا اقامت كرده بودند. عدهاي ترتيبي دادند كه اين فكر القا شود كه عمواوغلي قصد كشتن ميرزا را دارد و لذا ساختماني را كه او در سكني داشت، آتش زدند. حيدر عمواوغلي توانست فرار كند، اما مخالفانش دستگيرش كردند و بهرغم ميل و اصرار ميرزا براي محاكمه او، بدون اطلاع او عمواوغلي را كشتند. بعضيها اين شبهه را مطرح ميكنند كه ميرزا تحت تأثير اطرافيانش بوده است. همين ماجرايي كه نقل كردم نشان ميدهد ميرزا برخلاف نظر همه معتقد بود حيدرعمواوغلي بايد محاكمه شود.
عدهاي ميرزا را به عطوفت و مداراي بيش از حد متهم ميكنند و معتقدند كه او در تصميمگيريهايش تحت تأثير اطرافيان بوده است. شما اين تحليل را تا چه حد قبول داريد؟
به اعتقاد بنده، اطرافيان ميرزا روي او تأثيري نداشتند. نمونهاش همين برخوردي است كه با حيدر عمواوغلي داشت و بهرغم مخالفت صريح اطرافيان، معتقد بود كه او بايد محاكمه شود، ولي ديگران بدون اينكه ميرزا را در جريان امر قرار دهند، بدون محاكمه، او را كشتند.
به نظر جنابعالي از بازخواني نهضت جنگل و عناصر مؤثر در آن، چه فوايدي نصيب اجتماع امروز ما ميشود؟ در واقع اين جنبش چه پيغام و عبرتي براي امروز و آينده ما دارد؟
حداقل فايدهاش اين است كه متوجه ميشويم همه اسرار، روزي از پرده بيرون ميافتند. شايد امروز كساني بتوانند با ترفندهايي دست به اعمالي بزنند، ولي چندي نخواهد گذشت كه چهره خادمين واقعي دين و ملت و نيز هويت و ماهيت خائنان روشن ميشود. نهضتهاي مشروطه و جنگل و نيز ديگر نهضتهايي كه در تاريخ معاصر در كشور ما به وقوع پيوستهاند، درس عبرتهاي فراواني را براي ما در خود نهفته دارند كه بايد با موشكافي و دقت علمي به بررسي آنها بپردازيم، مخصوصاً كه در همه آنها افراد در ابتداي امر با نيت خير وارد شدند، اما زمان كه گذشت تاب تحمل دشواريها را نداشتند و در ميانه راه بريدند. در همه اين حركتها و ديگر جنبشهاي آزاديخواهانه، تودههاي عظيم مردم به خاطر دين و كشورشان حركت و براي حفظ هويت و سرافرازي ملت نهايت تلاش و جانفشاني را كردند و شهداي بسياري را تقديم كردند كه ما حتي نام بسياري از آنها را هم نميدانيم. در نهضت جنگل هم كساني كه در پي سرافرازي دين و ملت و بيرون راندن بيگانگان از كشور و استقرر حكومتي ملي و وطنپرست بودند، از هيچ ايثاري دريغ نكردند و عده زيادي جانشان را هم در گرو اين حركت قرار دادند، اما هم امكانات آنان به نسبت دولتهاي متجاوز بيگانه اندك بود و هم تودههاي مردم آگاهي لازم براي همراهيهاي همهجانبه با اين حركت اصيل را نداشتند. اما همه اينها، ذرهاي از عظمت كار ميرزا و نهضت جنگل نميكاهد. اين جنبش بيترديد در كنار ديگر نهضتهاي استقلالطلبانه و آزاديخواهانه اين كشور، راهي را گشود كه نهايتاً به پيروزي انقلاب اسلامي در سال ۵۷ انجاميد.
منبع : روزنامه جوان